معنی گرد هم جمع شدن

حل جدول

گرد هم جمع شدن

محشور


جمع شدن

گرد آمدن

اجتماع

لغت نامه دهخدا

گرد شدن

گرد شدن. [گ ِ ش ُدَ] (مص مرکب) جمع شدن. گرد آمدن. تجمع کردن. مجتمع شدن. اجتماع کردن. فراهم آمدن: رأس العین شهری است خرم و اندر وی چشمه هاست بسیار، و از آن چشمه ها پنج رود برخیزد و به یک جای گرد شود. آن را خابور خوانند و آنگه اندر فرات افتد. (حدود العالم).
چراغ و شمعسپاهی و بر تو گرد شده ست
ز نیکویی و ملاحت هزار گونه سپاه.
فرخی.
و جادودان با او گرد شدند. (تاریخ سیستان). این مجلس سلطان را که اینجا نشسته ایم به هیچ حرمت نیست، ما کاری را اینجا گرد شده ایم. (تاریخ بیهقی). استداره. ترحی. (زوزنی). مدور گشتن.


گرد هم آمدن

گرد هم آمدن. [گ ِ دِ هََ م َ دَ] (مص مرکب) فراهم آمدن. با هم اجتماع کردن:
بیا سوته دلان گرد هم آئیم
که قدر سوته دل دلسوته دونه.
باباطاهر.

فارسی به عربی

جمع شدن

انکمش، تجمع، تراکم، جمع، خلیه النحل، قطیع

فرهنگ عمید

گرد

هرچیزی که به ‌شکل دایره یا گلوله باشد،
(اسم) دوروبر و اطراف چیزی،
* گرد آمدن: (مصدر لازم) جمع شدن، فراهم ‌آمدن،
* گرد آوردن: (مصدر متعدی) جمع کردن، فراهم آوردن، انباشتن،
* گرد آوریدن: (مصدر متعدی) [قدیمی] = * گرد آوردن
* گرد کردن: (مصدر متعدی)
[مجاز] جمع کردن، فراهم آوردن،
گلوله کردن، مدور ساختن،
* گرد گرفتن: (مصدر متعدی) [قدیمی]
اطراف و جوانب کسی یا چیزی را گرفتن،
[مجاز] محاصره کردن،
* گرد هم آمدن: (مصدر لازم) [مجاز] دور هم جمع شدن، اجتماع کردن،


جمع

[جمع: جموع] جماعت، گروه، گروه مردم،
(ریاضی) یکی از چهار عمل اصلی حساب که چند عدد را روی هم می‌نویسند و آن‌ها را به هم می‌افزایند،
(اسم مصدر) قرار دادن دو یا چند چیز در کنار یکدیگر،
(اسم مصدر) گرد آوردن، فراهم آوردن،
(صفت) آسوده: حواسِ جمع،
(صفت) در کنار یکدیگر،
(صفت) (ادبی) در دستور زبان، ویژگی کلمه‌ای که بر بیش از دو شخص یا دو چیز دلالت کند و علامت آن در فارسی «ان» و «ها» است، مانندِ مردان، اسبان، دست‌ها، شمشیرها،
(ادبی) در بدیع، آرایه‌ای که در آن شاعر دو چیز یا بیشتر را در یک صفت یا یک حالت جمع کند، مانندِ این شعر: همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت / وآنچه در خواب نشد چشم من و پروین است (سعدی: ۳۵۱)،
* جمع کردن (آوردن): (مصدر متعدی) جمع‌آوری‌ کردن، فراهم آوردن، گرد کردن،
* جمع ‌بستن: (مصدر متعدی)
(ادبی) در دستور زبان، کلمۀ مفرد را به‌صورت جمع درآوردن،
(ریاضی) چند عدد را روی هم نوشتن و آن‌ها را به هم افزودن،
* جمع سالم: در دستور زبان عربی، جمعی که در آن کلمۀ مفرد تغییر نکند و فقط علامت جمع به آن افزوده شود، مانند مسلمون،
* جمع مکسر (غیرسالم): جمعی که با تغییر شکل کلمه حاصل می‌شود نه با افزودن علامت‌های جمع مانند رجال (جمع رجل) و رُسُل (جمع رسول)،
* جمع و تفریق: (ادبی) در بدیع، آن است که شاعر دو یا چند چیز را مشمول حکم واحد قرار دهد آنگاه با ذکر صفات متمایز میان آن‌ها جدایی قائل شود، مانند این شعر: منم امروز و تو انگشت‌نمای زن و مرد / من به شیرین‌سخنی، تو به ‌نکویی مشهور (سعدی۲: ۴۵۴)،

فرهنگ فارسی آزاد

جمع

جَمْع، (جَمَعَ، یَجْمَعُ) گرد آوردن- جمع کردن- اضافه نمودن،

عربی به فارسی

جمع

افزوده شدن , منتج گردیدن , تعلق گرفتن , انباشتن , جمع شده , جمع شونده , اندوختن , رویهم انباشتن , فراهم اوردن , گرداوردن , سوار کردن , جفت کردن , جمع شدن , گردامدن , انجمن کردن , ملا قات کردن

جمع , صیغه جمع , صورت جمع , جمعی

فرهنگ فارسی هوشیار

گرد هم آمدن

(مصدر) اجتماع کردن فراهم آمدن: بیا سوته دلان گردهم آئیم. (بابا طاهر)


گرد گرد

(صفت) آنکه گرد گردد دایره زننده دوران یابنده: جهان چون آسیای گرد گردست که دادارش چنین گردنده کردست. (ویس ورامین)

فارسی به ایتالیایی

فارسی به ترکی

گرد هم آمدن‬

toplanmak, bir araya gelmek

معادل ابجد

گرد هم جمع شدن

736

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری